در حال بارگزاری وبسایت فارسی کاتولیک...





تعالیم رسمی کلیسای کاتولیک برای جوانان (youcat)


اینجا هستید:

فصل دوم: جامعه بشری



✔️ بخش نخست: به چه منظور بر این کره خاکی به سر می بریم، چه باید بکنیم و روح القدس چگونه ما را در این زندگی یاری می رساند
✔️ فصل اول: منزلت بشری

✔️ فصل دوم: جامعه بشری

✔️ فصل سوم : کلیسا
✔️ بخش دوم: ده فرمان
✔️ فصل اول: فرمان نخست: من هستم یهوه، خدای تو. تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.. ::: ::: ::: «خداوند، خدای خود را از صمیم قلب، با سراسر جان و با همه اندیشه هایت دوست داشته باش»
✔️ فرمان دوم: نام یهوه خدای خود را به باطل مبر. ::: ::: ::: «خداوند، خدای خود را از صمیم قلب، با سراسر جان و با همه اندیشه هایت دوست داشته باش»
✔️ فرمان سوم: روز خداوند (سبت) را تقدیس نما! ::: ::: ::: «خداوند، خدای خود را از صمیم قلب، با سراسر جان و با همه اندیشه هایت دوست داشته باش»
✔️ فرمان چهارم: پدر و مادر خود را احترام نما. ::: ::: ::: «همنوع خود را بسان خود دوست بدار»
✔️ فرمان پنجم: قتل مکن!
✔️ فرمان ششم: زنا مکن!
✔️ فرمان هفتم: دزدی مکن!
✔️ فرمان هشتم: شهادت دروغ مده.
✔️ فرمان نهم: به زن همسایه خود طمع مورز.
✔️ فرمان دهم: به هیچ چیز که از آن همسایه تو باشد، طمع مکن

    👈🏻 آیا یک فرد مسیحی می تواند مطلقاً فردگرا باشد؟


    خیر، یک فرد مسیحی هرگز نمی تواند مطلقاً فردگرا باشد، زیرا انسان براساس فطرت خود به سمت جامعه گرایش دارد [1877-1880، 1890-1891].


    هر انسانی پدر و مادری دارد؛ از دیگران کمک می گیرد و موظف است، به دیگران کمک کند و استعدادهایش را به سود همگان پرورش دهد. از آنجا که انسان «تصویر مشابه» خدا است، تا حدودی چهره خدا را نیز بازتاب می بخشد، خدایی که در ژرفنای وجودش نه تنها، بلکه سه گانه  (و به این ترتیب، حیات، محبت، گفت و گو و تبادل) است. سرآخر باید گفت این محبت است که فرمان اصلی برای کلیه مسیحیان به شمار می رود و ما از راه آن عمیقاً به هم تعلق داریم و اساساً به یکدیگر وابسته ایم: «همسایه خود را مثل خود محبت نما» (مت، 23: 39).


    👈🏻 کدام مهم تر است: جامعه یا فرد؟


    در نزد خدا تک تک انسان ها ابتدا در مقام فرد و سپس در مقام موجودی اجتماعی ارزش دارند [1881،1892].


    جامعه هرگز نمی تواند مهم تر از تک تک انسان ها باشد. انسان ها هرگز نباید ابزاری برای هدفی اجتماعی گردند. به رغم آن، نهادهای اجتماعی نظیر دولت و خانواده برای تک تک افراد ضرورت دارند و حتی با فطرت انسان ها همخوان هستند. 


    👈🏻 چگونه فرد می تواند در جامعه به نوعی همگرا شود که همزمان قادر باشد آزادانه رشد کند؟


    فرد زمانی قادر است در جامعه آزادانه رشد کند که «اصل یاری رسانی جنبی» مورد توجه قرار گیرد      [1883-1885، 1894].


    اصل یاری رسانی جنبی که در ← کتاب تعلیمات اجتماعی کلیسای کاتولیک تشریح شده است، چنین    می گوید: اگر فرد قادر باشد به نیرو و انگیزه شخصی خود کاری را انجام دهد، این کار نباید از سوی یک نهادی اجتماعی فرادست صورت گیرد. یک نهاد فرادست در حوزه اجتماعی اجازه ندارد وظایف  فرد زیردست را برعهده گیرد و صلاحیت ها را از او غصب کند. این نهاد بیشتر از آن رو وضع شده است که وقتی افراد یا نهادهای کوچک تر با وظایف و تعهدات سنگینی مواجه هستند، به شکل یاری رسان (یعنی به شکل جنبی) مداخله کند.


    👈🏻 جامعه بر مبنای چه اصولی پی ریزی می شود؟


    هر جامعه ای برمبنای نظامی از ارزش ها بنا می شود که از راه عدالت و محبت به تحقق می پیوندد

    [1886-1889، 1895-1896].


    هیچ جامعه ای اگر بر یک جهت گیری شفاف به سوی ارزش هایی مبتنی نباشد که در نظامی عادلانه از ارزش ها و تحقق عملی این عدالت بازتاب می یابند، قادر به دوام نخواهد بود. بر این اساس، هرگز مجاز نیست که انسان در مقام ابزار به هدفی برای یک عملکرد اجتماعی تبدیل شود. هر جامعه ای به رویگردانی هایی مکرر از ساختارهای ناعادلانه نیاز دارد. سرآخر باید گفت که فقط محبت است که بالاترین فرمان اجتماعی را تشکیل می دهد. محبت به دیگران احترام می گذارد، خواستار عدالت است و رویگردانی از مناسبات نادرست را امکان پذیر می سازد  ← 449.


    👈🏻 اقتدار در جامعه بر چه چیزی مبتنی است؟


    هر جامعه ای موظف است، نظم، انسجام و توسعه خود را با تکیه بر یک قدرت مشروع، پرورش دهد و پیش برد. این امر با ذات بشری که خدا خلق کرده است مطابقت دارد که انسان خود را برای هدایت، به یک نهاد مقتدر و مشروع بسپارد [1897-1902، 1918-1919، 1922].


    بدیهی است که هرگز مجاز نیست در جامعه، قدرت حاکمه صرفاً برمبنای غصب غیرمنصفانه قدرت شکل گیرد، بلکه باید از نظر قانونی مشروعیت داشته باشد. این که چه کسی حکومت کند و چه نظام قانونی متناسب آن جامعه باشد، به اراده شهروندان واگذار شده است. کلیسا یک نظام قانونی مشخص را پی ریزی و تعیین نمی کند، بلکه فقط اظهار می دارد که این نوع نظام های قانونی نباید مغایر با ← نفع عام باشند. 


    👈🏻 چه موقع می توان گفت که قدرت حاکمه، مبتنی بر قانون عمل می کند؟


    قدرت حاکمه زمانی مبتنی بر قانون عمل می کند که در خدمت ← نفع همگانی کار کند و برای رسیدن به اهداف خود ، ابزاری قانونی به کار گیرد [1903-1904، 1921].


    مردم در یک حکومت باید بتوانند اطمینان حاصل کنند که تحت لوای یک «حکومت قانونی» زندگی می کنند که در آن برای همگان قوانینی لازم الاجرا حاکم است. هیچکس مجبور نیست قوانینی را رعایت کند که خودسرانه و به ناحق وضع شده اند یا با نظام اخلاقی طبیعی بشر مغایرت دارند. در این حالت، انسان حق مخالفت دارد یا حتی در برخی موارد موظف به مخالفت است. 


    👈🏻 رفاه همگانی چگونه می تواند گسترش یابد؟


    ← رفاه همگانی آنجا پدید می آید که حقوق بنیادی افراد مورد توجه باشد و انسان ها بتوانند از نظر فکری و دینی آزادانه رشد کنند. رفاه همگانی به آن معناست که انسان ها بتوانند در آزادی، صلح و صفا و امنیت اجتماعی زندگی کنند. در عصر جهانی شدن، رفاه همگانی باید حجمی جهانی به خود گیرد و حقوق و تعهدات همه انسان ها را لحاظ دارد [1907-1912، 1925، 1927].


    ← رفاه همگانی آنجا به بهترین شکل به اجرا در می آید که رفاه تک تک انسان ها و همچنین کوچک ترین سلول جامعه (یعنی خانواده) در مرکز توجه قرار گرفته باشد. تک تک افراد و این واحد کوچک اجتماعی به پشتیبانی و تشویق از سوی قدرتی نیرومندتر که همان نهادهای اجتماعی است، نیاز دارند. 


    👈🏻 فرد چه نقشی در تحقق رفاه همگانی می تواند داشته باشد؟


    به نفع ← رفاه همگانی کار کردن به معنای پذیرفتن مسئولیت درقبال دیگران است [1913-1917، 1926].


    ← رفاه همگانی باید موضوعی مربوط به همه باشد. این امر در درجه نخست به این شکل تحقق می یابد که انسان ها در حوزه های عینی زندگی خود - یعنی خانواده، همسایگی و زندگی شغلی - تعهد برعهده گیرند و مسئولیت بپذیرند. حرکت کردن به سمت مسئولیت پذیری اجتماعی و سیاسی نیز اهمیت دارد. اما هرکس که مسئولیتی می پذیرد، قدرتی نیز اعمال می کند و همواره در خطرِ سوءاستفاده از قدرت قرار دارد. به این ترتیب است که از تک تک مسئولان خواسته می شود، به روندی پیگیر از اصلاح تن دهند تا بتوانند با رعایت همواره عدالت و محبت، به امور سایرین رسیدگی کنند. 


    👈🏻 عدالت اجتماعی در جامعه چگونه پدید می آید؟


    عدالت اجتماعی آنجا پدید می آید که به منزلت خدشه ناپذیر تک تک انسان ها توجه شود و حقوق ناشی از آن بدون قید و شرط و محدودیت تضمین داده و به اجراء گذاشته شود. یکی از این حقوق، حق مشارکت فعالانه در حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است [1928-1933، 1943-1944].


    بنیانِ هر عدالتی، احترام به منزلت خدشه ناپذیر انسان است که «دفاع از آن را خالق به ما سپرده است و مسئولان آن به معنای واقعی کلمه، همه مردان و زنان در هر موقعیتی از تاریخ هستند» (پاپ ژان پل دوم در Sollicitudo Rei Socialis منتشره به سال 1987). حقوق بشر که هیچ حکومتی نمی تواند آنها را برچیند یا تغییر دهد، به شکل مستقیم از منزلت بشری نشأت می گیرند. حکومت ها و قدرت هایی که این حقوق را لگدمال می کنند، رژیم های ناحق هستند و اقتدار خود را از دست می دهند. اما جامعه نه به واسطه قوانین آن، بلکه از راه محبت به همنوع کمال می یابد، محبتی که «همه همنوعان را بدون استثناء  به چشم منِ دیگر می نگرد» (رساله پاپی «شادی و امید» Gaudium et spes، فصل 27، فراز 1) ← 280.


    👈🏻 انسان ها از چه لحاظ در نزد خدا مساوی هستند؟


    انسان ها در نزد خدا از این لحاظ مساوی هستند که همگی خالقی یکسان دارند، همگی براساس یک تصویر واحد و مشابه خدا با روحی مستعد و مجهز به عقل آفریده شده اند و همگی همان منجی را دارند [1934-1935، 1945].


    از آن رو که همه انسان ها در نزد خدا مساوی هستند، هر انسانی صاحب منزلتی مساوی است و مختار است در مقام انسان، حقوقی مشابه دیگر انسان ها را مطالبه کند. از این روست که هرگونه تبعیض اجتماعی، نژادی، جنسی، فرهنگی یا دینیِ انسان، به منزله ظلمی غیرقابل قبول است. 


    👈🏻 به رغم آن، به چه دلیل عدم تساوی میان انسان ها وجود دارد؟


    همه انسان ها از منزلتی مساوی برخوردار هستند، اما همه آنان از شرایط زندگی یکسان برخوردار نیستند. هر کجا که نوعی عدم تساوی میان انسان ها حاکم باشد، این امر با پیام انجیل مغایر خواهد بود. هر کجا که خدا به انسان ها عطایا و استعدادهایی متفاوت بخشیده باشد، به ما این نکته را اشاره می کند که انسان ها باید به یکدیگر توکل و هرآنچه را که دیگری فاقد آن باشد، با محبت جبران کنند. [1936-1938، 1946-1947]


    نوعی عدم تساوی میان انسان ها وجود دارد که از خدا نشأت نمی گیرد، بلکه ناشی از شرایط اجتماعی و بویژه تقسیم نامساوی ذخایر خام طبیعی، مایملک و سرمایه است. خدا ما را موظف می سازد، همه آنچه را که آشکارا با پیام انجیل مغایرت دارد و منزلت انسانی را نادیده می انگارد، از صحنه روزگار محو سازیم. اما نوعی عدم تساوی میان انسان ها نیز وجود دارد که با اراده الهی کاملاً مطابقت دارد: عدم تساوی در توانایی ها و استعدادها، ساختارهای ابتدایی تشکیل دهنده وجود انسان ها و امکانات. در این عدم تساوی، این نکته به ما یادآوری می شود که انسان بودن به معنای آن است که برای دیگر انسان ها در محبت حضور داشته باشیم، با آنها سهیم شویم و حیات را برای آنان میسر سازیم. ← 61


    👈🏻 همبستگی مسیحیان با دیگر انسان ها در کجا نمود می یابد؟


    مسیحیان در تلاش برای دستیابی به ساختارهای اجتماعی عادلانه هستند. یکی از نشانه های این ساختارهای عادلانه این است که همه انسان ها به اقلام مادی، عقلانی و معنوی بر روی کره زمین دسترسی داشته باشند. مسیحیان همچنین دقت می کنند که به منزلتِ کار کردن انسان ها که یکی از جنبه های آن برخورداری از دستمزدهای عادلانه است، توجه شود. اهدای ایمان به سایرین نیز عملکردی دیگر از همبستگی با سایر انسان ها است [1939-1942، 1948].

     


    همبستگی از شاخص های عملی فرد مسیحی به شمار می رود. این به آن معناست که همبسته بودن با دیگران، فقط فرمان عقل محسوب نمی شود. عیسی (یسوع یا یشوعا) مسیح، خداوند ما، به طور کامل با فقرا و ناچیزان برابر شد (مت،25: 40). دریغ کردن همبستگی از آنان، به معنای طرد مسیح است.

     


    👈🏻 آیا یک قانون اخلاقی فطری که برای همه قابل تشخیص باشد، وجود دارد؟


    اگر قرار بر این باشد که انسان ها دست به کردار نیک زنند و از شر بپرهیزند، باید این نکته در وجودشان قطعی شده باشد که نیک و شر چیست. در واقعیت امر باید گفت که گونه ای قانون اخلاقیِ تاحدودی «فطری» برای انسان ها وجود دارد که هر انسانی قادر است اساساً با عقل خود آن را بازشناسد [1949-1960، 1978-1979].

     


    قانون اخلاقی فطری برای همه معتبر است. این قانون به انسان می گوید که از چه حقوق و تعهدهای بنیادی برخوردار است و به این ترتیب بنیان اصلی همزیستی در خانواده، اجتماع و کشور را فراهم می سازد. از آنجا که رسیدن به شناخت فطری به دلیل وجود گناه و ناتوانایی های بشری اغلب مخدوش شده است، انسان به یاری خدا و ← وحی او نیاز دارد تا بتواند بر مسیر درست باقی بماند.

     


    👈🏻 میان «قانون اخلاقی فطری» و قانون حاکم بر عهد عتیق چه رابطه ای حاکم است؟


    قانون عهد عتیق، حقایقی را بیان می دارد که بنا به فطرتشان، برای عقل قابل درک و دریافت هستند، اما در مقام قوانین خدا شناخته شده و اعتبار یافته اند [1961-1963، 1981].

     


    -


    👈🏻 «قانون» عهد عتیق از چه اهمیتی برخوردار است؟


    در «قانون» (تورات) و در قلب آن که همان ده فرمان باشد، اراده خدا به قوم اسرائیل نمایان می شود: پیروی از تورات برای اسرائیل به منزله راه اصلی منتهی به نجات است. مسیحیان می دانند که از راه «قانون» می توان دریافت که چه باید کرد. اما آنان همچنین می دانند که این، «قانون» نیست که نجات می دهد [1963-1964، 1981-1982].

     


    هر انسانی این تجربه را دارد که آدمی امری نیک را تاحدودی به شکل «از قبل مقرر» می یابد. اما انسان از قدرت کافی برای به انجام رساندن آن برخوردار نیست، این کار بسیار دشوار است و انسان خود را «ضعیف» احساس می کند (مراجعه کنید به روم، 8: 3 و همچنین روم، 7: 14-25). انسان «قانون» را می بیند و احساس می کند که به گناه واگذار شده است. به این ترتیب بر ما آشکار می شود که تا چه حد به قوایی درونی برای تحقق بخشیدن به این «قانون» متکی هستیم. از این روست که «قانون»، با همه اهمیت و امتیازهایش، فقط بستر ایمان به خدای نجات دهنده را فراهم می سازد ← 349.

     


    👈🏻 برخورد عیسی (یسوع یا یشوعا) با «قانون» عهد عتیق چگونه است؟


    عیسی (یسوع یا یشوعا) در موعظه بر روی کوه چنین می گوید: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم» (مت،5 : 17) [1965-1972، 1983-1985].

     

     


    عیسی (یسوع یا یشوعا) در مقام یک یهودی ایماندار به طور کامل بنا بر تصورات و مطالبات اخلاقی زمانه خود زیست. اما در برخی امور، از تفسیر واژه به واژه و صرفاً صوری قانون سر باز زد.

     


    👈🏻 ما چگونه به نجات دست می یابیم؟


    هیچ انسانی قادر نیست به تنهایی خود را نجات دهد. مسیحیان اعتقاد دارند که خدا آنان را نجات می دهد، خدایی که به این منظور پسر خود، عیسی (یسوع یا یشوعا) مسیح را به جهان فرستاده است. نجات برای ما به این معناست که از طریق روح القدس از قدرت گناه رهایی می یابیم و از حیطه مرگ به درآییم و بار دیگر به زندگی جاودان که همان زندگی در نظاره خدا است، دست یابیم [1987-1995، 2017-2020].

     

     


    پولس این گونه خاطرنشان می کند: «زیرا همه گناه کرده اند و از جلال خدا قاصر می باشند» (روم، 3: 23). در پیشگاه خدا که سراسر عدالت و نیکی است، گناه حق وجود ندارد. اگر گناه هیچ گونه شأن و منزلتی ندارد، پس باید پرسید بر سر فرد گناهکار چه می آید؟ خدا، محبت را راهی می داند که بر آن، گناه را نابود می سازد، اما گناهکار را نجات می دهد. او گناهکار را یکبار دیگر «درست» یا به عبارتی عادل می سازد. از این روست که نجات از قدیم عادل شمردگی نیز نامیده می شود. ما به نیروی خود عادل نمی شویم. انسان نه قادر است گناهان خود را ببخشد و نه می تواند خود را شخصاً از دام مرگ برهاند. برای این منظور خدا باید در وجود ما دست به عمل زند، آن هم از سر رحمت خود و نه از آن رو که ما مستحق آن هستیم. خدا با تعمید «عدالت خدا که بوسیله ایمان به عیسی (یسوع یا یشوعا) مسیح است» (روم، 3: 22) را به ما می بخشد. از طریق روح القدس که در قلب های ما جاری می شود، ما در مرگ و رستاخیز مسیح سهیم می گردیم - ما به خاطر گناه می میریم و به منظور یک زندگی نوین در خدا از نو متولد می شویم. ایمان، امید و محبت از سوی خدا ما را دربرمی گیرند و قادر می سازند در نور زندگی کنیم و خود را با اراده الهی همخوان سازیم.

     

     


    👈🏻 فیض چیست؟


    آنچه ما از فیض درک می کنیم، رویکرد داوطلبانه و پرمحبت خدا به ما، شفقت یاری دهنده او و نیروی حیاتی است که از او منشأ می گیرد. خدا از راه صلیب و رستاخیز، به طور کامل به ما روی می آورد و خود را در فیض با ما سهیم می سازد. فیض، همه آن چیزی است که خدا به ما تقدیم می کند، بی آن که ذره ای مستحق آن باشیم [1996-1998، 2005، 2021].

     


    پاپ بندیکت شانزدهم می گوید: «فیض معنای نظر خداوند به سوی ما و محبت نوازی او در حق ماست». فیض یک شیء نیست، بلکه تجلی خدا بر انسان است. خدا هرگز چیزی را کمتر از خود به انسان نمی بخشد. ما با برخورداری از فیض در خدا به سر می بریم.

     


    👈🏻 فیض خدا با ما چه می کند؟


    فیض خدا ما را در حیات درونیِ تثلیث اقدس سهیم می سازد، در تبادل محبت میان پدر، پسر و روح القدس. فیض ما را قادر می سازد در محبت خدا زندگی و براساس این محبت عمل کنیم

    [1999-2000، 2003-2004، 2023-2024].

     


    فیض از مراتب بالا به سوی ما فرستاده شده است و بنا به عوامل این جهانی قابل توضیح نیست (فیضِ فراطبیعی) فیض - بویژه از راه تعمید - ما را به فرزندان خدا و وارثان بهشت (فیضِ تقدس بخش یا الوهیت بخش) بدل می سازد. فیض به ما گونه ای گرایشِ پایدار به نیکی می بخشد (فیضِ خویی). فیض به ما یاری می دهد، هرآنچه را که ما را به سوی نیکی، به سوی خداوند و به سمت بهشت سوق می دهد، بشناسیم، طلب کنیم و به انجام رسانیم (فیضِ موردی). فیض به شیوه ای ویژه از طریق ← آیین های فیض بخش نازل می شود، آیین هایی که بنا به خواست منجی مان، به منزله جایگاه هایی رفیع از ملاقات با خدا هستند (فیضِِ ناشی از آیین ها). فیض همچنین در عطایای فیض آمیزی که به برخی مسیحیانِ خاص ارائه شده است (← عطایای روحانی) یا به شکل نیروهایی ویژه که به قشر متأهل، کاهنان یا روحانیون نوید داده شده اند (فیضِِ ناشی از وضعیت اجتماعی) نمودار می شود.

     

     

     


    👈🏻 رابطه فیض خدا با آزادی ما چیست؟


    فیض خدا در آزادی به سوی انسان جاری می شود و انسان را در آزادی کامل اش می جوید و فرا می خواند. فیض، جبری اعمال نمی کند. محبت خدا، موافقتِ داوطلبانه ما را می طلبد [2001-2002، 2022].

     


    انسان می تواند به پیشنهادِ فیض پاسخ منفی نیز بدهد. با این حال فیض برای انسان چیزی خارجی یا بیگانه نیست؛ فیض همان چیزی است که انسان در کمال آزادی در واقع در آرزوی آن است. خدا با به حرکت و جنبش درآوردن ما از راه فیض، بر پاسخ آزادانه انسان پیشی می گیرد.

     


    👈🏻 آیا می توان از راه دستاوردهای نیک، خود را مستحق بهشت ساخت؟


    خیر. هیچ انسانی قادر نیست تنها مبتنی بر قوای شخصی خود، به بهشت دست یابد. این که ما به نجات دست یابیم، صرفاً به منزله فیض الهی است که همزمان همکاری آزادانه انسان را نیز می طلبد [2006-2011، 2025-2027].

     


    به همان نسبت که رحمت و ایمان هستند که به کمک آنها نجات می یابیم، باید از روی دستاوردهای نیکمان آن محبتی نمایان شود که کارکرد الهی برای ما به ارمغان می آورد.

     


    👈🏻 آیا قرار است همه ما «قدیس» گردیم؟


    بله. معنا و مفهوم زندگی ما این است که در محبت با خدا یکی و با خواسته های الهی به شکل کامل همخوان گردیم. ما باید به خدا اجازه دهیم (به گفته مادر ترزا) «زندگی اش را در ما زندگی کند». این به همان معنای «قدیس» بودن است [2012-2016، 2028-2029].

     


    هر انسانی این پرسش را برای خود مطرح می کند: من که هستم، برای چه به دنیا آمده ام و چگونه به خود می رسم؟ ایمان چنین پاسخ می دهد: فقط در ← قداست است که آدمی همان چیزی می شود که به منظور آن خدا او را آفریده است. فقط در قداست است که انسان هماهنگی واقعی با خود و خالقش را می یابد. اما قداست یک کمال خودساخته نیست که انسان خود به آن دست یابد، بلکه یکی شدن با محبتِ انسان شده، یعنی همان مسیح است. کسی که به یک چنین زندگی نوینی دست می یابد، خود را می یابد و مقدس می گردد.

     


"